سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فضیلتها چهارگونه اند : یکی از آنها حکمت است که قوام آن اندیشه است . [امام علی علیه السلام]

najla

 
 
حدیث(جمعه 87 مهر 19 ساعت 1:20 صبح )


 
حدیث(جمعه 87 مهر 19 ساعت 1:6 صبح )
pix2pix.org - عکس و بیوگرافی حدیث فولادوند

 
خود سوزی جرا(سه شنبه 87 مهر 16 ساعت 12:42 صبح )
 
 

 

 
 

خد یجه مختارزاده

 

خداوند متعال انسان را اشرف مخلوقات خلق نموده و احساس درک مشکلات را به او  عطا فرموده تا بتواند در جامعه بشری زندگی کند. چرا که در تمام مراحل زندگی با مشکلات گریبانگیر است و همچنین دو گوهر قیمتی یکی عقل و شعور و دیگری صبر ومقاومت را در نهاد او قرار داده و با صراحت در کتاب آسمانی اش بیان می دارد:" یا ایهاالذین امنوا استعینوا بالصبر والصلوه ان الله مع الصابرین" 52 بقره. ترجمه : ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبرو مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا ونماز توسل جویید که خدا یاور صابران است.

به نظر من اکثر انسانهایی که تنها راه نجات از مشکلات را خودکشی می دانند آگاهی کامل از دین و بزرگوارانی که با مقاومت در مقابل سختی ها صاحب عزت و مقام شدند، ندارند و خیلی زود یأس و نومیدی بر آنها غلبه کرده تا جایی که فکر می کنند دنیا برایشان تمام شده. بیشترین آمار خودکشی را دختران تشکیل داده چرا که بواسطه احساسات و عواطف شکننده آسیب پذیرترین قشر جامعه می باشند. دردناکترین نوع خود کشی،خودسوزی است که در لحظه اولی که جرقه این تصمیم شوم در ذهن نقش می بندد به نظر سطحی و تنها درحد ترساندن و به خود جلب کردن توجه اطرافیان است. غالباً افراد در مرحله اول قصد از بین بردن خود را ندارند چرا که جان شیرین تر از آنست که بتوان با آن چنین معامله ای کرد و همچنان با مصاحبه هایی که افراد خودسوخته صورت گرفته است پیام همه شان این بود که دیگران دست به این عمل شوم نزنند و برای سلامتی آنها دعا کنند. پس درمی یابیم که احساسات آنها غلبه یافته و چشم عقلشان را بسته است. من بر این باورم که خودکشی از جمله دردهایی است که درمان ندارد ولی بخوبی می توان از آن پیشگیری نمود که باید از ایام کودکی آغاز شود. والدین باید اول از همه تلاش کنند تا فرزندان خود را با مسائل دینی و قیودات اسلامی آشنا کنند. زیرا پایبند بودن به دین باعث می شود که انسان در وقت سختی ها به خدا توکل کند وبا این عقیده پرورش یابد که " ا لابذکرالله تطمئن القلوب"

والدین و جامعه می توانند به شخص معنی واقعی زندگی کردن،راه مقابله به ناملایمات را بیاموزا نند. با تمام  دلایلی چون ازدواج اجباری، فقر فرهنگی و اقتصادی،اختلاف  سن،افسردگی های روحی وروانی، دخالت بیجای والدین و محدودیت ها،دلیل دیگر خودسوزی دختران را در سرکشی،غرور ،چشم و همچشمیها و غالب آمدن احساسات می دانم. اما سئوال اینجاست که علت خودکشی زنان خانه دار چیست؟ متأسفانه در کشور ما زنان در چهارچوب قیودات عنعنوی خارج از قانون هستند و از حقوق حقه خود هیچ آگاهی ندارند وبه آنها تلقین شده که زن سمبول اطاعت وفرمانبرداری است، اما زن هم مانند مرد دارای شخصیت است که نباید آنرا تحقیر کرد یا از بین برد. وقتی که او موجودی مظلوم،مورد سرزنش و بی مهری قرار گیرد احساس پوچ بودن به او دست می دهد وخود را در دنیای محدود و بسته تلقی کرده و تصمیم شوم خلاصی از این دنیای کوچک رامی گیرد. شاید اگر مردها بیشتر به واقعیت وجود همسر رئوف خود پی ببرند هرگز واقعاتی از قبیل خودسوزی پیش نیاید و هیچ گاه زنی بواسطه تحقیر شدن از طرف مردی که تکیه گاهش است دست به خودکشی نزند.

گروهی،خودسوزی راناشی از ،شیوع انواع مد هاو استفاده ازفلمهای نا منا سب می دانند،اما به نظر من ،  کم دانشی ماست،چرا اعمالی را بیاموزیم که تماماً به ضرر ما باشد،چرا بجای خودسوزی تلاش و کوشش و رسیدن به مقامهای علمی و تحصیلی را نیاموزیم. چرا از یک خارجی فقط مد لباس،رنگ مو،چگونگی حرکات،نظر جوانان ما را به خود جلب می کند. در صورتی که به مغز متفکر و خلاقیتهای او هیچ توجهی ندارد. چرا یک نوجوان ما نتواند برای چند دقیقه راجع به یک موضوع صحبت کند،درصورتی که همسن او یک پیلوت است و طیاره جنگی را هدایت می کند.

ذکر دو داستان حقیقی:

 

 مادری که دخترش بعد از سه سال زندگی در خانه همسر و داشتن یک طفل خودش را به آتش زد وعامل اصلی این خودسوزی دخالت مادر شوهر،احساساتی بودن خودش و غرور شوهرش ثابت گردید و مرد محکوم به زندان شد. نوه خودش را به عنوان خون بها گرفته ودامادش را از بند اسارت رها کرد. اما این مادر چنان با احساسات و عواطف کودکانه طفل نقش بازی می کند واورا برای گرفتن انتقام خون دختر خود آماده می سازد که پدرش را به عنوان یک پدر نه،بلکه به عنوان شخصی بیگانه  که مادرش را به قتل رسانده معرفی نموده و عکس پدرش را به عنوان یک مدرک جرم به او نشان  می دهد تا چهره مجرم از ذهن او دور نشود و اگر از کودک پرسیده شود بزرگترین آرزوی تو چیست؟ می گوید: به قتل رساندن قاتل مادرم. آیا این زوج جوانی که بر مسائل مادی و پوچ زندگی خود را متلاشی ساخته و طفل را از نعمت پدر و مهر مادر محروم ساخته اند باخیال آرام بسر میبرند؟ چه کسی جواب گوی خواسته این طفل انتقام جو خواهد بود؟ طفل عقده ای که شاید به هیچ کس اعتماد نداشته و در مقابل همه کسانی که در اجتماع با آنها رو به رواست جبهه گیری کند.

نظر یکی از محصلان را که ا زکابل به هرات سفری داشت راجع به خودسوزی پرسیدم تا شاید او بتواند دلیل قانع کننده ای برایم ارائه دهد. با چشمانی اشکبار و صدایی لرزان گفت:من خودم یکی از کسانی هستم که تا بحال چندین مرتبه خودم را طعمه آتش ساخته اما آتش موفق به بلعیدنم نشد. از من خواست تا برای همه بیان کنم که فریب لافها،دروغها و مجبوریت های کسی را نخورده و خوشباورنباشند. سعی کنید طرف ازدواج را بشناسید،از نزدیک ،نه از زبان دیگران. وقتی نامه  ویا کتابی برای همسرم می آورم و او خاموشانه به طرف نوشته نگاه می کند. از خود می پرسیدم چرا گفتند: از فلان پوهنحی فارغ شده است وقتی او را در حالت مرض،دردی که هیچ درمان ندارد و مادرزادی است می بینم دنیا بر سرم تاریک می شود. طفلان خود را در آغوش گرفته و از شد ت وحشت و ترس ساعتها اشک می ریزم و به آینده ای که در انتظارم هست فکر می کنم. اما چاره ای نمی بینم جز به خدا توکل کردن و از همه مادران خواهش می کنم بخاطر داماد کردن فرزندانشان دروغ نگویند و همانی که هستند معرفی  کنند و گفت:

اشک در چشمان من طوفان غم دارد هنوز

خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من

 


 



 
عاشق یک دختر مسحی ام !(سه شنبه 87 مهر 16 ساعت 12:31 صبح )
 

این بار خواستم از بزگترین عامل ناکامی خودم در مسیرهای تلخ زندگی بنویسم. تاشاید هوشداری  باشد برای یک همنوع که گاه گاهی شاید ازپشت این پرده سقوط مرا تماشا کند.

گرچه که این همنوعان من شاید مرا همنوع خود نداند ولی من معتقیدم که خداوند مرا به عنوان یک ادم در قالبی یک انسان خلق کرده است، اگر من نتوانستم دراین مسیر بمانم و از جرگه ادمها جدا شدم نمیدانم ، و هم نمی توانم بگویم که مقصر خودم نیستم ولی بازهم شاید خدا ازمن نومید نباشد. در این مورد به شما حق میدهم.

چیزیکه مرا وادار میکند گاه گاهی ? این است که دیگرکار از کار گذشته? آئینه قلبم زیر زنگار پوسیده و دیگر در ارزوی انعکاس نور از ان نباشم . همین سیاهی زنگار و ماندن درتا ریکی، تا شاید هیولای وحشت از گوشه ای بجنبد و همه چیز را به یکباره سر به نیست کند. جز این سرنوشت دیگری را لایق نستم.

اما و اما همنوع عزیز !!!

هنوز هم گاه گاهی و بیشتر اوقات احساس میکنم که از آن نقطه پایان سیاهی و وحشت? پرتوهای زخیمی که نمی دانم از شعله های آتش بر میخیزد یا ازمنبع نوری که انعکاس ان از دریا به چشم من رسیده است? به من بانگ میزند که :

به نداهای شیطانی پاسخ مده و هنوز آفتاب غروب نکرده و... همنوع عزیز از این به بعد تصمیم گرفته ام که به این پرتوها امید وار شوم تا سر انجام چه میشود ...

حتما تجربه ام را با شما در میان میگذارم. پس تا انزمان من و شما منتظیر می مانیم . احساساستم مرا به حاشیه نویسی وا داشت چیزیکه میخواستم بنویسم تلخ ترین قصه من است ? مخوفترین سرنوشت که با ان دچار شده ام. که نمی دانم تقصیر را به گردن که بیاندازم. خدا ? خودم ? خانواده قضیه اعتیاد است. من یک معتادم ، من زشت ترین چیزها در برابر خوبترین چیزها شده ام یا هستم.

فکر نکنید که: یعنی خودم نباید فکر کنم که از این معتادان که در خیابانها و جاده ها رها شده اند هستم .

معتاد تریاک ? هروئین ? شراب ? جنده خانه ? چه میدونم از این کثافت کاریها که بوی گندش همه جارا ویران کرده است ... ولی ...

ولی ایکاش که من معتادی مثل اینها بودم. ایکاش میتوانستم خودم را مست کنم و با تمام قدرت با این شرابیهای که در خیاباهای پاریس ولو است رفیق می شدم

اینجا هم که اوروپا... ازادی ... ازادی... خر تاخری تمام ? کس با کس کار ندارد ... ایکاش میتوانستم ...

ولی قصه من تلختر ازاینها است خواستم در این مورد بنویسم که :

من چه جوری به این مسیر کشانده شدم. چه قدر دوست دارم صادقانه دردهایم را و رازهایم را در پشت این پرده بریزم ...

ولی بازهم احساساتم به من فرصت نمیدهد که این حکایت تلخ را قصه گویم

چون مدتی است که عاشق یک دختر روسی که می گوید اصلیت ارمنی دارد شده ام و سراپا به او دلباخته ام اصلا صبح و شام نمی شناسم روز و شب برایم معلوم نیست همیشه در فکر او هستم البته که نوشتم عاشق یک دختر روسی شده ام . چه بهتر که بنویسم عاشق یک بچه روسی شده ام. آنهم احساس میکنم که برای من دستگیری نخواهد کرد

چه یک دختر تک و بی نظیری است نمی دانم چه جوری توصیف کنم اصلا او از جنس این ادمهای روی زمین نیست او باید اسمانی باشد به همین خاطر هم نمی خواهم که اورا با صفتهای زمینی توصیف کنم



 
بیو گرافی حسین تهی(سه شنبه 87 مهر 16 ساعت 12:18 صبح )
نام :حسین
ملقب به :تهی
متولد 6 بهمن 1364
دانشجوی مهندسی کامپیوتر
غذای مورد علاقه: قرمه سبزی
رنگ مورد علاقه: مشکی و سبز


حسین تهی که پنج سال پیش کار ترانه سازی و خواندن در سبک رپ را آغاز کرده است، کار خود را نه "تقلیدی" از آنچه که در غرب بدان "موسیقی رپ" می گویند، که بیشتر وسیله ای برای "انرژی" دادن به شنونده از طریق"بیان مشکلات و معضلات مشترک" در زندگی روزمره تلقی می کند. از دیدگاه تهی ، "معضلات و مشکلات" هر آنچه که باشند ، از پیش و پا افتاده ترینشان همچون شکست های عشقی تا معضلات جدی تر همچون "فقر و بیکاری" می توانند از طریق ریتم های شاد موسیقی هیپ هاپ، با "اثر گذاری بیشتری" بازگو شوند.


اما توجه تهی به زندگی امروزی و مشکلات آن، او را نسبت به سنتها و رسمهای قدیمی بی توجه نکرده است، دست کم این چیزی است که خود با شوخی و کنایه می گوید. او درباره دلبستگی اش به نوروز باستانی، با همان طنز همیشگی اش گفت: "من با نوروز خیلی صمیمی ام. اصلا دست می اندازم گردنش با هم بیرون می رویم و حال می کنیم."

عیدی ما از سفره هفت سین به تهی، تخم مرغ رنگی بود. اما او انگار امید دارد که آهنگهایش، هرچند هنوز زیرزمینی هستند و در بازار رسمی و کلان موسیقی جا نگرفته اند، روزی به "مرغ تخم طلا"ی او بدل شوند.

او با اشاره ای کنایه آمیز به این تخم مرغ رنگی گفت: "امیدوارم سال آینده آنقدر پول داشته باشم که به جای اینکه تخم مرغ رنگی عیدی بگیرم، تخم مرغ طلا عیدی بدهم."


از او در زمینه فعالیت های هنری اش در سالی که گذشت می پرسم که با رضایت پاسخ می دهد: "واقعا سال خوبی بود. هم از نظر کاری و هم از نظر زندگی خصوصی. گرچه تشخیص اینکه پیشرفت کرده ام یا نه، با مخاطبانم است ولی به نظر خودم پیشرفتم محسوس بوده و چندین کار متفاوت ضبط و منتشر کرده ام."

از آرزوهایش برای سال جدید می پرسم، می گوید: "بعد از سلامتی خودم و خانواده ام، امیدوارم بتوانم با دوست عزیزم (با تاکید شدید بر عبارت دوست عزیز ) امیر تتلو، کارهای مشترک زیادی ضبط و منتشر کنیم ، اما مهم ترین کار مشترکمان کلیپ ویدیویی است که در حال تمرین برای ضبط آن هستیم . در این کلیپ قصد داریم برای اولین بار یک در یک کار زیر زمینی، از گروه رقصندگان استفاده کنیم.."
__________________






بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 2167  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «